مقام معظم رهبري: شريعتي يک چهره همچنان مظلوم است

مقام معظم رهبري: شريعتي يک چهره همچنان مظلوم است

نکات اصلی نوشته :shariati

  1. شريعتي بر خلاف آنچه که همگان تصور مي کنند يک چهره همچنان مظلوم است و اين به دليل طرفداران و مخالفان اوست يعني از شگفتي ها ي زمان و شايد شگفتي هاي شريعتي اين است که هم طرفداران وهم مخالفانش نوعي هم دستي با هم کرده اند تا اين انسان دردمند و پر شور را ناشناخته نگه دارند و اين ظلمي به اوست .
  2. شريعتي را در کنار مطهري مطالعه کنيم. ترکيبي از زيبايي هاي شريعتي با بتون آرمه انديشه اسلامي مطهري به وجود بياوريم آن بنظر من همان مرحله نويني است که نسل ما به آن نياز دارد.
  3. در يک سطح ديگر، کساني که امروز در جنبه هاي سياسي و در مقابل يک قشري يا جرياني قرار گرفته اند. خودشان را به شريعتي منتسب مي کنند از آن جمله هستند بعضي از افراد خانواده شريعتي. اين ها در حقيقت از نام و از عنوان و از آبروي قيمتي شريعتي دارند سوءاستفاده مي کنند براي مقاصد سياسي و اين طرفداري و جانبداري است که يقينا ضربه اش به شخصيت شريعتي کمتر از ضربه مخالفان شريعتي نيست.
  4. او گفت علت اينکه من از روحانيت انتقاد مي کنم، از حوزه علميه انتقاد مي کنم اين است که ما از حوزه علميه انتظار و توقع داريم از روشنفکر جماعت، هيچ توقعي نداريم، نهادي که ولادتش در آغوش فرهنگ غربي بوده اين چيزي نيست که ما در او انتظار داشته باشيم. اما روحانيت يک نهاد اصيلي هست و ما از روحانيت زياد انتظار داريم و چون آن انتظارات عمل نمي شود به همين دليل است که انتقاد مي کنم. او معتقد بود که روحانيون به آن رسالت بطور کامل عمل نمي کنند. براين اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزديک 52 از آن سال در اثر تماس هايي که دکتر با چهره هايي از روحانيت به خصوص روحانيون جوان گرفت، کلا عقيده اش عوض شد.

سرويس سياسي برنا-

از آبان ماه 1351 تا تير ماه 1352، زندگي مخفي داشت. ساواک به دنبال او بود و متن سخنراني‌هايش با اسم مستعار به چاپ مي‌رسيد. در تير ماه 1352، نيمه شب به خانه‌اش مراجعه کرد و دو روز بعد در شهرباني خود را معرفي کرد. 18ماه در انفرادي بود. در فروردين سال 1352تحت شرايط ويژه‌اي آزاد شد. اجازه تدريس، انتشار، و يا برپايي گردهمايي را چه به صورت خصوصي و چه عمومي نداشت.او اين شرايط را نپذيرفت و تصميم به هجرت از ايران گرفت. سه هفته بعد از ورود به سواتهمپتون انگلستان، به طرز مشکوکي از دنيا رفت. دليل رسمي مرگ وي حمله قلبي اعلام شد. در ايران بسياري از او با نام شهيد ياد مي‌کنند . امروز سي و يک سال از درگذشت ناگهاني دکتر علي شريعتي مي گذرد.

شريعتي بر خلاف آنچه که همگان تصور مي کنند يک چهره همچنان مظلوم است و اين به دليل طرفداران و مخالفان اوست يعني "از شگفتي ها ي زمان و شايد شگفتي هاي شريعتي اين است که هم طرفداران وهم مخالفانش نوعي هم دستي با هم کرده اند تا اين انسان دردمند و پر شور را ناشناخته نگه دارند و اين ظلمي به اوست .

اين بخشي از گفته هاي مقام معظم رهبري در خصوص شريعتي است که نشان دهنده توجه بيش از اندازه ايشان به مقام اين منتقد و مبارز مذهبي است. برنا به دليل همين توجه تلاش کرده است گزيده اي از بخش هاي مختلف سخنان رهبر معظم انقلاب را درباره دکتر علي شريعتي جمع آوري کرده و به مناسبت سالگرد درگذشت مرحوم شريعتي تا شخصيت او را بازگو کند.

16-16-1386-4-11-16-48-46-888E

شريعتي يک چهره همچنان مظلوم است

مقام معظم رهبري در تاريخ 30خرداد 1360 همزمان با پنجمين سال درگذشت دکتر علي شريعتي در مصاحبه اي با روزنامه جمهوري اسلامي به بيان نظرات خويش در خصوص ابعاد شخصيتي شريعتي و نقد مخالفان و موافقان وي پرداختند.

مقام معظم رهبري در اين مصاحبه فرمودند: شخصيت شريعتي و معرفي شخصي از جوانب اين انساني که براي مدت هاي مديدي مرکز و محور گفتگوها و قال و قيل هاي زيادي بوده، آشنايي هاي خودم را تا حدودي که در اين فرصت مي گنجد بيان کنم.
به نظر من شريعتي برخلاف آنچه که همگان تصور مي کنند يک چهره همچنان مظلوم است و اين به دليل طرفداران و مخالفان اوست. يعني از شگفتي هاي زمان و شايد از شگفتي هاي شريعتي اين است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعي همدستي با هم کرده اند تا اين انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و اين ظلمي به اوست.

مخالفان او به اشتباهات دکتر شريعتي تمسک مي کنند و اين موجب مي شود که نقاط مثبتي که در او بود را نبينند بي گمان شريعتي اشتباهاتي داشت و من هرگز ادعا نمي کنم که اين اشتباهات کوچک بود اما ادعا مي کنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شريعتي مي توانيم نام گذاريم، چهره شريعتي از برجستگي ها و زيبايي ها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگي هاي او را نبينيم. من فراموش نمي کنم که در اوج مبارزات که مي توان گفت که مراحل پاياني قال و قيل هاي مربوط به شريعتي محسوب مي شد. امام در ضمن صحبتي بدون اينکه نام از کسي ببرند، اشاره اي کردند به وضع شريعتي و مخالفت هايي که در اطراف او هست، نوار اين سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات موثر بود. در آنجا امام بدون اينکه اسم شريعتي را بياورند اينجور بيان کرده بودند: (چيزي نزديک به اين مضمون) بخاطر چهار تا اشتباه در کتابهايش بکوبيم اين صحيح نيست اين دقيقا نشان مي داد موضع درست را در مقابل هر شخصيتي و نه تنها شخصيت دکتر شريعتي، ممکن بود او اشتباهاتي بعضا در مسايل اصولي و بنياني تفکر اسلامي داشته باشد مثل توحيد، يا نبوت و يا مسايل ديگر. اما اين نبايد موجب مي شد که ما شريعتي را با همين نقاط منفي فقط بشناسيم. در او محسنات فراواني هم وجود داشت که البته مجال نيست که الان من اين محسنات را بگويم، براي اينکه در دو مصاحبه ديگر درباره برجستگي هاي دکتر من مطالبي گفته ام. اين درباره مخالفان.

دشمني دوستان
اما ظلم طرفداران شريعتي به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود بلکه حتي کوبنده تر و شديدتر هم بود. طرفداران او بجاي اينکه نقاط مثبت شريعتي را مطرح کنند و آنها را تبيين کنند. در مقابل مخالفان صف آرايي هايي کردند و در اظهاراتي که نسبت به شريعتي کردند سعي کردند او را يک موجود مطلق جلوه بدهند. سعي کردند حتي کوچکترين اشتباهاتي را از او نپذيرند. يعني سعي کردند هرگز اختلافي را که با روحانيون يا با متفکران بنياني و فلسفي اسلام دارند در پوشش حمايت و دفاع از شريعتي بيان کنند. در حقيقت شريعتي را سنگري کردند براي کوبيدن روحانيت و يا کلا متفکران انديشه بنياني و فلسفي اسلام.

خود اين منش و موضع گيري کافي است که عکس العمل ها را در مقابل شريعتي تندتر و شديدتر کند و مخالفان او را در مخالفت حريص تر کند. بنابراين من امروز مي بينم کساني که به نام شريعتي و بعنوان دفاع از او درباره شريعتي حرف مي زنند، کمک مي کنند تا شريعتي را هرچه بيشتر منزوي کنند. متاسفانه به نام رساندن انديشه هاي او يا به نام نشر آثار او يا به عنوان پيگيري خط و راه او ،فجايعي در کشورصورت مي گيرد. فراموش نکرده ايم که يک مشت قاتل و تروريست بنام "فرقان ها" خودشان را دنباله رو خط شريعتي مي دانستند.

آيا شريعتي براستي کسي بود که طرفدار ترور شخصيتي مثل شهيد مطهري باشد؟ او که خودش را همواره علاقه مند به مرحوم مطهري و بلکه مريد او معرفي مي کرد. من خودم از او اين مطلب را شنيده ام. در يک سطح ديگر، کساني که امروز در جنبه هاي سياسي و در مقابل يک قشري يا جرياني قرار گرفته اند. خودشان را به شريعتي منتسب مي کنند از آن جمله هستند بعضي از افراد خانواده شريعتي. اين ها در حقيقت از نام و از عنوان و از آبروي قيمتي شريعتي دارند سوءاستفاده مي کنند براي مقاصد سياسي و اين طرفداري و جانبداري است که يقينا ضربه اش به شخصيت شريعتي کمتر از ضربه مخالفان شريعتي نيست.

مخالفان را مي شود با تبيين و توضيح روشن کرد. مي شود با بيان برجستگي هاي شريعتي،آنها را متقاعد کرد و اگر در ميان مخالفان معاندي وجود دارد او را منزوي کرد. اما اينگونه موافقان را به هيچ وسيله اي نمي شود از جان شريعتي و از سر شريعتي دور کرد، بنابراين من معتقدم چهره شريعتي در ميان اين موافقان و اين مخالفان چهره مظلومي است و اگر من بتوانم در اين باره يک رفع ظلمي بکنم به مقتضاي دوستي و برادري ديريني که با او داشتم و حتما ابايي ندارم.

ابعاد ناشناخته شخصيت شريعتي
حضرت آيت الله خامنه اي بيان کردند: البته من تصديق مي کنم که بخشي از شخصيت شريعتي مبالغه آميز و افسانه آميز جلوه مي کند درميان قشري از مردم، اما متقابلا بخش هاي ناشناخته اي از شخصيت شريعتي هم وجود دارد. شريعتي را ممکن است به عنوان يک فيلسوف، يک متفکر بزرگ، يک بنيانگذار جريان انديشه مترقي اسلام، معرفي کنند. اين ها همانطوري که اشاره کرديد، افسانه آميز و مبالغه آميز است و چنين تغييراتي در خصوص مرحوم دکتر شريعتي صدق نمي کند. اما متقابلا شريعتي يک چهره پرسوز پيگير براي حاکميت اسلام بود، از جمله منادياني بود که از طرح اسلام به صورت يک ذهنيت و غفلت از طرح اسلام به صورت يک ايدئولوژي و قاعده نظام اجتماع رنج مي برد و کوشش مي کرد تا اسلام را به عنوان يک تفکر زندگي ساز و يک نظام اجتماعي و يک ايدئولوژي راهگشاي زندگي مطرح کند. اين بعد از شخصيت شريعتي آنچنان که بايد و شايد شناخته نشده است. و روي اين بخش وجود او تکيه نمي شود. مي بينيد که اگر از يک بعد از سوي قشري از مردم شريعتي چهره اش مبالغه آميز جلوه مي کند، باز بخش ديگري از شخصيت او و گوشه ديگري از چهره او حتي ناشناخته و تاريک باقي مانده است. بنابراين مي توانم در پاسخ شما بگويم بله به صورت مشروط در مورد شريعتي هم اين بيماري وجود داشته است. اما نه به صورت کامل و قسمت هايي از شخصيت او آنچنان که بايد هم حتي شناخته نشده است.

شريعتي و آغازگري ها

ايشان فرمودند:البته شريعتي يک آغازگر بود. در اين شک نبايد کرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جديد نسل بود. قبل از او بسياري بودند که انديشه مترقي اسلام را آنچنان که او فهميده بود فهميده بودند. بودند کساني اما هيچکدام اين موفقيت را پيدا نکردند که آنچه را فهميده بودند در قالب واژه ها و تغييراتي که براي نسل امروز ما و يا بهتر بگويم نسل آن روز شريعتي، نسلي که مخاطبين شريعتي را تشکيل مي داد گيرايي داشته باشد مطرح کنند. موفق نشده بودند به زبان آنها اين حقايق را بيان کنند. جوري که براي آنها قابل فهم باشد اين مسايل را بگويند.

شريعتي آغازگر طرح جديدترين مسايل کشف شده اسلام مترقي بود به صورتي که براي آن نسل پاسخ دادن به سوال ها و روشن کردن نقاط ،مبهم و تاريک بود اما اينکه او را با سيدجمال يا با اقبال مقايسه کنيم، نه. اگر کسي چنين مقايسه اي بکند ناشي از اين است که اقبال و سيدجمال را به درستي نشناخته است.

اتفاقا در يکي از جلسات يادبود مرحوم دکتر، شايد چهلم او بود در مشهد سخنراني، سخنراني کرد و او را حتي از سيدجمال و از کواکبي و از اقبال و اينها هم برتر هم خواند، بلکه با آنها غيرقابل مقايسه هم دانست.

همان وقت هم اين اعتراض در ذهن کساني که شريعتي را به درستي مي شناختند پديد آمد، زيرا تعريف از شريعتي به معناي اين نيست که ما پيشروان انديشه مترقي اسلام را تحقير کنيم.

دکتر و روحانيت
آيت الله خامنه اي خاطرنشان کردند:در سال 1349 در مشهد، در يک مجمعي از طلاب و فضلاي مشهد، من درس تفسير مي گفتم در اين درس تفسير يک روز راجع به روحانيت صحبت کردم و نظراتي را که درمورد بازسازي روحانيت يعني جامعه روحانيت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم، گفتم چهارنظر وجود دارد. يک: حذف روحانيت به کلي، يعني اينکه اصلا روحانيتي نمي خواهيم.

دو: قبول روحانيت به همين شکلي که هست با همين نظام و سازمان کنوني قبولش کنيم و هيچ اصلاحي را در آن ندانيم.

سه: تبديل به کلي، يعني اينها و روحانيت کنوني را برداريم يک روحانيت جديد بياوريم و بجاي اين روحانيت، با شرايط لازم و مقرري که برايش مي پسنديم روحانيت جديد بنيانگذاري کنيم.

و چهار: اصلا همان چيزي که هست، بحث کردم روي مساله وصحبت کردم. البته طبيعي است که من آن سه نظر اول را رد مي کردم و با ارايه دليل و به نظر چهارم معتقد بودم.

همان اوقاتي بود که تازه زمزمه هايي عليه دکتر شريعتي بلند شده بود و گفته مي شد که دکتر شريعتي راجع به افکار شريعت کم عقيده است يا بي عقيده است يا نسبت به روحانيت علاقه اي ندارد و از اين قبيل تعبيرات. جلسه اي داشتيم همان روزها با دکتر شريعتي من براي او نقل کردم که من در جلسه درسمان اين مطلب را بيان مي کردم، با علاقه فراواني گوش مي داد. من برايش گفتم. گفتم بله، يکي اينکه نفي روحانيت بکلي، که گفت اين غلط است.

دوم اثبات همين روحانيت موجود به کلي، که هيچ تغييري در او وارد نکنيم .گفت:اين هم که غلط است.

سوم اينکه تبديل کنيم روحانيت را باز به کلي، يعني اين روحانيت را کلا برداريم يک روحانيت ديگر جاي او بگذاريم، با شرايط لازم. تا اين قسمت سوم را گفتم شريعتي ناگهان گفت: اوه، اوه، اين از همه بدتر است توجه مي کنيد! گفت اين از همه بدتر است. از همه خطرناکتر است، اين از همه استعماري تر است و رسيديم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانيت موجود بود گفت بله اين نظر خوبي است.

شريعتي برخلاف آنچه گفته مي شود درباره او و هنوز هم عده اي خيال مي کنند، نه فقط ضدروحاني نبود بلکه عميقا مومن و معتقد به رسالت روحانيت بود ، او مي گفت که روحانيت يک ضرورت است، يک نهاد اصيل و عميق و غيرقابل خدشه است، و اگر کسي با روحانيت مخالفت بکند يقينا از يک آبشخور استعماري تغذيه مي شود، اين ها اعتقادات او بود در اين هيچ شک نکنيد اين از چيزهايي بود که جز معارف قطعي شريعتي بود اما درمورد روحانيت او تصورش اين بود که روحانيون به رسالتي که روحانيت بر دوش دارد بطور کامل عمل نمي کنند.

با آل احمد در مشهد
در اينجا هم يک خاطره اي نقل مي کنم براي شما در سال 47 يعني سال آخر عمر جلال آل احمد، مرحوم آل احمد آمد مشهد، يک جلسه مشترکي داشتيم، من بودم، آل احمد بود، مرحوم شريعتي بود و عده اي هم از دوستان مشهدي ما بودند. بحث درباره روحانيون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شايد هر کسي يک چيزي مي گفت شريعتي يک مقداري انتقاد کرد مرحوم آل احمد به شريعتي گفت شما چرا (البته با تعبير حوزه علميه مي گفتند نه روحانيت) از حوزه علميه اينقدر انتقاد مي کني بيا از روشنفکران خودمان انتقاد کن و مرحوم آل احمد يک دو سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت، مرحوم دکتر شريعتي پاسخي داد که از آن پاسخ هم مي شود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانيت و روحانيون فهميد.

او گفت علت اينکه من از روحانيت انتقاد مي کنم، از حوزه علميه انتقاد مي کنم اين است که ما از حوزه علميه انتظار و توقع داريم از روشنفکر جماعت، هيچ توقعي نداريم، نهادي که ولادتش در آغوش فرهنگ غربي بوده اين چيزي نيست که ما در او انتظار داشته باشيم. اما روحانيت يک نهاد اصيلي هست و ما از روحانيت زياد انتظار داريم و چون آن انتظارات عمل نمي شود به همين دليل است که انتقاد مي کنم. او معتقد بود که روحانيون به آن رسالت بطور کامل عمل نمي کنند. براين اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزديک 52 از آن سال در اثر تماس هايي که دکتر با چهره هايي از روحانيت به خصوص روحانيون جوان گرفت، کلا عقيده اش عوض شد. يعني ايشان در سال 54 و 55 معتقد بود که اکثريت روحانيت به آن رسالت عمل مي کنند و لذا در اين اواخر عمر دکتر شريعتي نه فقط معتقد به روحانيت، بلکه معتقد به روحانيون نيز بود و معتقد بود که اکثريت روحانيت در خط عمل به همان رسالتي هستند که بر دوش روحانيت واقعا هست.

البته با روحانيوني که مي فهميد که در آن خط نيستند با آنها خوب نبود و شخصا به امام خميني بسيار علاقمند و ارادتمند بود.
س- گروه هاي چپ و شبه چپ امروز سعي مي کنند شريعتي را قطب و پيشواي خود معرفي کنند از طرفي گروه هاي سياسيون غربگرا و يا به اصطلاح رايج ليبرال نيز شريعتي را ملک مطلق خود مي دانند. آيا شما مي توانيد مشکلي که از اين دو ادعا حاصل مي شود را حل کنيد.

شريعتي و چپي ها

آيت الله خامنه اي خاطرنشان کردند: مشکل را خود اين دوا دعا حل مي کند زيرا که هر کدامي ديگري را تخطئه مي کند و بنابراين نتيجه مي گيريم نه ملک طلق ليبرالهاست و نه قطب و محور چپ ها و شبه چپ ها اما درمورد چپي ها بايد بگويم صريحا و قاطعا شريعتي جزو شديدترين و قاطع ترين عناصر ضدچپ و ضد مارکسيسم بود. آن روزي که مجاهدين تغيير ايدئولوژي دادند و کتاب مواضع ايدئولوژيک تازه شان چاپ شد و در اختيار اين و آن قرار گرفت، که هم من ديده بودم و هم مرحوم دکتر جلسه اي داشتيم در مشهد يک نفري از مواضع جديد مجاهدين که مارکسيستي بود دفاع مي کرد. شريعتي آن شخص را چنان کوبيد در آن جلسه اي که براي من حتي تعجب آور بوده که شريعتي اينقدر ضد چپ است و شما آثارش را بخوانيد ،مقابله و مخالفت او را با انديشه چپ و مارکسيستي و اصول تعليمات مارکسيستي به روشني در مي يابيد. بنابراين هرکس و هرچپ گرايي (اگرچه زير نام اسلام) اگر امروز شريعتي را از خودش بداند يقينا گزافه اي بيش نگفته است. همچنين مجاهدي که امروز شريعتي را از خودش بداند يقينا گزافه اي بيش نگفته است.

همين مجاهدين که امروز طرفداري از دکتر شريعتي مي کنند. اينها در سال 51 و 52 جزو سخت ترين مخالفين شريعتي بودند. خوب امروز چطور مي توانند شريعتي را قطب خودشان بدانند.

اما ليبرال ها، البته عده اي از عناصر وابسته به نهضت آزادي يا عناصر سياسي ميانه، که خيلي اهل خطرکردن و در مبارزات جدي واردشدن، نبودند، اين ها به خاطر امکاناتي که داشتند خانه اي داشتند، باغ بيرون شهري داشتند ،تشکيلاتي داشتند و شريعتي را دعوت مي کردند و عده اي را هم با او دعوت مي کردند.

ايشان هم در اوقاتي که سخنراني نداشت در منزل اين ها و با استفاده از امکانات اين ها براي 50 نفر، 100 نفر، کمتر يا بيشتر جلسه داشت و صحبت مي کرد اين ارتباطات را شريعتي با اين ليبرال ها داشت. البته بيشتر امکانات را بعضي از بازاريان وابسته به اين جريان سياسي به اصطلاح ليبرال فراهم مي کردند و بهره برداري هاي جمعي و سياسي و فکري را خود آن سياسي هاي ليبرال انجام مي دادند.

حقيقت اين است که شريعتي وابسته به اينها به هيچ وجه نبود.
امروز هم اگر بود با آنها ميانه اي نداشت بلکه فقط از امکاناتي که در اختيار آنها بود استفاده مي کرد.

امروز هرگروهي اين امکان را دارد که بگويد يار شريعتي من بودم، هم فکر شريعتي بودم، شريعتي مال من بود.

اما خوب بايد ديد چقدر اين حرف قابل قبول است. نه مارکسيست ها و نه گروه ديگر هيچ کدام با شريعتي حتي هم خوني فکري و رابطه خويشاوندي فکري هم نداشتند.

شريعتي و مطهري
ايشان همچنين فرمودند: البته من شريعتي را به صورت يک مرحله مي توانم قبول کنم. به اين معنا که، همينطور که قبلا گفتم او کسي بود که انديشه هاي مطرح شده در جامعه را با زبان درستي با يک سلطه ويژه اي بر فرهنگ رايج آن نسل مي توانست بيان کند.

به اين معنا که خود او هيچ ابتکاري نداشت. به هيچ وجه قبول ندارم ،بلکه خود خود او ابتکارهاي زيادي داشت مسايل جديدي داشت اما به معناي درست کلمه شريعتي يک مرحله بود ،مرحله بعدي اين است که بياييم آن مسايلي را که شريعتي با استفاده از آشنايي هاي خودش با فرهنگ اسلام فهميده بود و ارايه داده بود با اصول اساسي فلسفي مکتب اسلام بياميزيم و منطبق کنيم.
آنچه که به دست خواهد آمد به نظر من مرحله جديدي است که مي تواند براي نسل ما مفيد باشد، به تعبير بهتر بياييم شريعتي را با مطهري بياميزيم.

شريعتي را در کنار مطهري مطالعه کنيم. ترکيبي از زيبايي هاي شريعتي با بتون آرمه انديشه اسلامي مطهري به وجود بياوريم آن بنظر من همان مرحله نويني است که نسل ما به آن نياز دارد.

برگرفته از سایت برنانیوز //22 - 22 - 45//www.BornaNews.ir

0 نظرات: